شهید "مهدی باکری" نماد غیرت آذربایجانی
شهید باکری فرمانده لشکر 31 عاشورا شهیدی است از خیل شهدای کربلای ایران، شهیدی از جبهه نبرد تمامی اسلام با تمامی کفر، جبههای که بسیار شهدای گمنام داشته و کمتر از آنان یاد شده است.
جبههای که گمنام های به لقاء الله پیوستهاش بیش از نامداران به لقاء پیوستهاش است و این خصوصیت بارز تحول باطنی مردم و بسیج مردمی است.
شهید مهدی باکری شهیدی از میان شهدا است، بزرگداشت او و تجلیل از او بزرگداشت و تجلیل از همه شهدا است.
سردار رشید اسلام، سرباز راستین امام زمان، شهید "مهدی باکری" در سال 1333 در شهرستان میاندوآب در خانواده معتقد و شیفته ولایت به دنیا آمد.
کام مهدی را با تربت مولایش حسین (ع) جلا بخشیده با شیر مادر شهد ولایت را به کامش ریختند و در اوان کودکی مادرش را که زنی با ایمان بود از دست داد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید، سال آخر دبیرستان با شهادت برادرش "علی" به دست ساواک مصادف گردید و این واقعه او را بیشتر در جریانات سیاسی و آشنایی و شناخت با رژیم مخلوع شاهنشاهی قرار داد. با توجه به تالمات روحی که به وی دست داده بود، یکسال بعد از اخذ دیپلم در کنکور قبول شد و در دانشگاه تبریز به تحصیلات عالیه خود در رشته مهندسی مکانیک ادامه داد.
*فعالیت های سیاسی – مذهبی
پس از اخذ دیپلم با وجود آنکه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود و برادرش حمید را نیز به همراه خود به شهر تبریز آورده بود.
بعد از چند ماه زندگی در تبریز، در جو سیاسی ضد رژیم وارد شد و با برادران مسلمان فعالیت مداوم، موثر و شجاعانه خودش را علیه رژیم آغاز کرد.جهاد اصغر وی توام با جهاد اکبرش بود، این بزرگوار همواره از گروهک ها و سازمانهایی که در مسیر مبارزاتی خود خط بیابهام رهروی از امام را در همه حرکت های خود مدنظر اصولی قرار نمیدادند متنفر بوده و همواره سعی میکرد مسیر مبارزاتیاش منطبق با معبر نورانی ولایت باشد.
شهید باکری در طول فعالیتهای سیاسی خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواک) تحت کنترل و مراقبت بود.
پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از کشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزان داخل کشور فعال شود.
شهید مهدی باکری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) در حالی که در تهران افسر وظیفه بود، از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی کرد و فعالیت های گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد.
*پس از پیروزی انقلاب اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد درآمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزندهای را از خود به یادگار گذاشت.
ازدواج شهید مهدی باکری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه کلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزندهای برای مردم انجام داد.
شهید باکری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاش های گستردهای را در برقراری امنیت و پاکسازی منطقه از لوث وجود وابستگان و مزدوران شرق و غرب انجام داد و بهرغم فعالیت های شبانهروزی در مسئولیت های مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی،تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی و متجاوزان به میهن اسلامی دید و راهی جبههها شد.
*ویژگیهای اخلاقی
شهید مهدی باکری، پاسدار نمونه، فرماندهی فداکار و ایثارگر، خدمتگزاری صادق، صمیمی، مخلص و عاشق حضرت امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی بود.با تمام وجود خود را پیرو خط امام میدانست و سعی میکرد زندگیاش را براساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار تنظیم نماید، با دقت به سخنان حضرت امام(ره) گوش میداد، آنها را مینوشت و در معرض دید خود قرار میداد و آنقدر به این امر حساسیت داشت که به خانوادهاش سفارش کرده بود که سخنرانی آن حضرت را ضبط کنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه بدست آورند.
وی معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آیات الهی است،باید جلو چشمان ما باشد تا همیشه آنها را ببینیم و از یاد نبریم.
شهید باکری از انسانهای وارسته و خودساختهای بود که با فراهم بودن زمینههای مساعد، به مظاهر مادی دنیا و لذایذ آن پشت پا زده بود.زندگی ساده و بیریای او زبانزد همه آشنایان بود. با تواناییهایی که داشت میتوانست مرفهترین زندگی را داشته باشد، اما همواره مثل یک بسیجی زندگی میکرد. از امکاناتی که حق طبیعیاش نیز بود چشم میپوشید. تواضع و فروتنیاش باعث میشد که اغلب او را نشناسند. او محبوب دلها بود. همه دوستش میداشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند.
شهید باکری بسیجیان را دوست داشت و به آنها عشق میورزید. میگفت، وقتی با بسیجی ها راه میروم، حال و هوای دیگری پیدا میکنم، هرگاه خسته میشوم پیش بسیجیها میروم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگیام برطرف شود. همه ما در برابر جان این بسیجیها مسئولیم، برای حفظ جان آنها اگر متحمل یک میلیون تومان هزینه برای ساختن یک سنگر که حافظ جان آنها باشد بشویم باز کم است، یک موی بسیجی، صد برابر این مبالغ ارزش دارد.
این شهید گرانقدر با دشمنان اسلام و انقلاب چون دژی پولادین و تسخیرناپذیر بود و با دوستان خدا، سیمایی جذاب و مهربان داشت.
با وجود اندوه دائمش، همیشه خندان مینمود و بشاش. انسانی بود همیشه آماده به خدمت و پرتوان.
شهید محلاتی در مورد شهید باکری اظهار داشته بود، وی نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود. خشم و خروشش فقط و فقط برای دشمنان بود و به عنوان فرمانده باتقوا، الگوی رافت و محبت در برخورد با زیردستان بود.
همسر شهید باکری در مورد اخلاق او در خانه میگوید: باوجود همه خستگیها، بیخوابیها و دویدنها، همیشه با حالتی شاد بدون ابراز خستگی به خانه وارد میشد و اگر مقدور بود در کارهای خانه به من کمک می کرد؛ لباس میشست، ظرف میشست و خودش کارهای خودش را انجام میداد.
اگر از مسئلهای عصبانی و ناراحت بودم، با صبر و حوصله سعی میکرد با خونسردی و با دلایل مکتبی مرا قانع کند.
دوستان و همسنگرانش نقل میکنند، به همان میزان که به انجا فرایض دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت. نیمههای شب از خواب بیدار میشد و با خدای خود خلوت میکرد، نماز شب را با سوز و گداز و گریه میخواند. خواندن قرآن از کارهای واجب روزمرهاش بود و دیگران را نیز به این کار سفارش مینمود.
شهید باکری در حفظ بیتالمال و اهیمت آن توجه زیادی داشت، حتی همسرش را از خوردن نان رزمندگان، برحذر میداشت و از نوشتن با خودکار بیتالمال – حتی به اندازه چند کلمه – منع میکرد. وقتی همرزمانش او را به عنوان فرماندهی که معمولیترین لباس بسیجی را مدتهای طولانی استفاده میکرد مورد اعتراض قرار میدادند، میگفت، تا وقتی که میشود استفاده کرد، استفاده میکنم.
همواره رسیدگی به خانواده شهدا را تاکید میکرد و اگر برایش مقدور بود به همراه مسئولان لشکر بعد از هر عملیات به منزلشان میرفت و از آنان دلجویی میکرد و در رفع مشکلات آنها اقدام میکرد.
این شهید میگفت، امروز در زمره خانواده شهدا قرار گرفتن جزو افتخارات است و این نوع زندگی از با فضیلتترین زندگیهاست.
*نقش شهید در دفاع مقدس
بعد از شهادت سردار دلیر اسلام "شهید مهدی امینی"که ضد انقلاب فکر می کرد بعد از شهید نیروهای انقلاب در منطقه متلاشی خواهند شد، شهید مهدی باکری در آن شرایط حاد پرچم شهید "مهدی امینی" را بدست گرفته و سبکبال و امیدوار با حضورش در سنگر "شهید امینی" گل های امید را در دل های حامیان انقلاب شکوفا ساخت.
مهدی در موقعیتی که اهواز زیر آتش توپحانه دشمن تجاوزگر بود همسرش را نیز به اهواز برد. بعد از مدت ها حضور مداوم در جبهه، شهید باکری با سمت معاون تیپ نجف اشرف در عملیات بیت المقدس شرکت جست و شاهد پیروزی های سپاه اسلام بر جنود کفر بود. در مرحله دوم عملیات بیت المقدس در ایستگاه حسینیه از ناحیه پشت زخمی شد و در مرحله سوم با اینکه زخمی بود به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی سیم هدایت کند.
در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بیامان در داخل خاک عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصمم تر از پیش در جبههها حضور مییافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی، هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانهروز تلاش میکرد.
در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی وی بر لشکر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاک گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیک آزاد شد.
شهید باکری در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک، 2، 3 و 4 با عنوان فرمانده لشکر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداکار، در انجام تکلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همهجانبهای را از خود نشان داد.
در عملیات خیبر زمانی که برادرش حمید به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی که به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانوادهاش تماس گرفت و چنین گفت، شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است و در نامهای خطاب به خانوادهاش نوشت:«من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا میباشد همچنان در جبههها میمانم و به خواست و راه شهید ادامه میدهم تا اسلام پیروز شود.»
تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبههها باعث شد که از حضور در تشییع پیکر پاک برادر و همرزمش که سال ها در کنارش بود باز بماند. برادری که در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبههها پا به پای مهدی، جانفشانی کرد.
با تشکیل لشکر عاشورا، این رهرو واقعی حسین(ع) خیمه گاه حسینیان را در مقابل یزیدیان برپا ساخته و با هوش و ذکاوت و تدبیر نظامی بالایی که داشت لشکر عاشورا را به عنوان لشکری برای دفاع از کیان اسلامی سازمان دهی کرد.
نقش شهید باکری و لشکر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی که آنان در دفاع پاتکهای توانفرسای دشمن از خود نشان دادند بر کسی پوشیده نیست.
در مرحله آمادهسازی مقدمات عملیات بدر، اگرچه روزها به کندی میگذشت اما مهدی با جدیت همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب کرد و چونان مرشدی کامل و عارفی واصل آنچه را که مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد بکار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت.
*بیانات شهید قبل از شروع عملیات بدر
شهید مهدی باکری در بیانات خود قبل از شروع عملیات بدر گفته بود:« همه برادران تصمیم خود را گرفتهاند، ولی من به خاطر سختی عملیات تاکید میکنم، شما باید مثل حضرت ابراهیم(ع) باشید که رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهید کرد. باید در حد نهایی از سلاح مقاومت استفاده کنیم.هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما میگرداند. اگر از یک دسته 22نفری، یک نفر بماند باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر فرمانده شما شهید شد، نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است.
تا موقعی که دستور حمله داده نشده کسی تیراندازی نکند. حتی اگر مجروح شد سکوت را رعایت کند، دندان ها را به هم بفشارد و فریاد نکند.
با هر رگبار سبحانالله بگویید، در عملیات خسته نشوید، بعد از هر درگیری و عملیات، شهدا و مجروحین را تخلیه کرده و با سازماندهی مجدد کار را ادامه دهید.
حداکثر استفاده از وسایل را بکنید، اگر این پارو بشکند، به جای آن پاروی دیگری وجود ندارد، با همین قایق ها باید عملیات را انجام دهیم.»
مهدی در شب عملیات وضو میگیرد و همه گردان ها را یک یک از زیر قرآن عبور میدهد، مداوم توصیه میکند،
«برادران! خدا را از یاد نبرید نام امام زمان(عج) را زمزمه کنید، دعا کنید که کار ما برای خدا باشد.»
از پشت بیسیم نیز همه را به ذکر «لاحول و لاقوه الا بالله» تشویق میکند.
لشکر عاشورا در کنار سایر یگان های عمل کننده نیروی زمینی سپاه، در اولین شب عملیات بدر، موفق به شکستن خط دشمن میشود و روز بعد به تثبیت مواضع در ساحل رود میپردازد.
در مرحله دوم عملیات از سوی لشکر عاشورا حملهای نفسگیر به واحدهایی از دشمن که عامل فشار برای جناح چپ بودند، آغاز میشود، حملهای که قلع و قمع دشمن و گرفتن انتقام و قطع کامل دست دشمن از تعرض به نیروها در جناح چپ ثمره آن بود.
*نحوه شهادت
در حالی که بردارش حمید باکری به درجه رفیع شهادت نایل آمد، شهید مهدی باکری نامه ای که برای خانوادهاش مینویسد، چنین می گوید:« من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا می باشد همچنان در جبهه می مانم و راه شهید را ادامه می دهم تا که اسلام پیروز شود»
بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در کالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود که به زودی به جمع آنان خواهد پیوست،15روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شده و از امام رضا(ع) خواسته بود که خداوند توفیق شهادت را نصیبش نماید، سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیتالله خامنهای رسید و از ایشان درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند.
این فرمانده دلاور 25 بهمن سال 63در عملیات بدر به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول به خطرناک ترین صحنههای کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می کرد، تلاش می کرد تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتک های دشمن تثبیت نماید که در نبردی دلیرانه و براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل شد.
مهدی در آن سوی دجله این میعادگاه دلدادگان به تیر خصم به خاک افتاد، جنازهاش را به قایق انتقال میدهند ولی پیکرش به تبعیت از پیکر صد پاره مولایش دگربار با شعله شرری صد پاره شد،خاکسترش آرام، آرام در میان آب فرو می رود و چون گویی از چشم ناپدید شده و به آسمان که به پیشوازش آمدهاند پر میکشد، بوی بهشت می وزد.
مهدی باکری در مقابل نعمات الهی خود را شرمنده میدانست و تنها به لطف و کرم خداوند تبارک و تعالی امیدوار بود .در وصیت نامهاش اشاره کرده است که:« چه کنم که تهیدستم، خدایا قبولم کن.»
شهید محلاتی از بین تمام خصلت های والای شهید به معرفت او اشاره میکند و در مراسم شهادت ایشان، راز و نیاز عاشقانه وی را با معبود بیان میکند و از زبان شهید می گوید، خدایا تو چقدر دوستداشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات که نفهمیدم. خون باید میشدی و در رگ هایم جریان مییافتی تا همه سلول هایم هم یارب یارب میگفت.
این بیان عارفانه بیانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهید والامقام است که تنها در سایه خودسازی و سیر و سلوک معنوی به آن دست یافته بود.
*وصیت نامه سردار شهید اسلام مهندس مهدی باکری فرمانده لشکر 31 عاشورا
«یا الله،یا محمد،یا علی،یا فاطمه زهرا،یا حسن،یا حسین،یا مهدی (عج) وتو ای ولی مان یا روح الله و شما ای پیروان صادق شهیدان.
خدایا چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت و نافرمانی ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی که از ما راضی نباشی. ای وای که سیه روز خواهم بود.خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. یا ابا عبدالله شفاعت! آه چقدر لذت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربش و چه کنم که تهیدستم،خدایا تو قبولم کن.
سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم، عصر کفر و الحاد،عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش. عزیزانم شبانه روز باید شکرگزار خدا باشیم که سرباز راستین صادق این نعمت شویم و باید خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و برحذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل،تنها چاره ساز است.
ای عاشقان اباعبدالله بایستی شهادت را در آغوش گرفت،گونه ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نمائیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکر گزاری بجا آورده باشیم.
وصیت به مادرم و خواهران و برادرانم و اهل فامیل، بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست،همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید،پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید،اهمیّت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت کنید تا سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح و وارث حضرت ابوالفضل برای اسلام به بار آیند. از همه کسانی که از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند طلب بخشش دارم و امید دارم خداوند مرا با گناهان بسیار بیامرزد.»
خدایا مرا پاکیزه بپذیر-مهدی باکری
صبـر کن گریه زمین گیر شود بعد برو
آسمان قصه ی منـدیر شود بعد برو
دلم از ناله ی بشکسته ی تو سیر نگشت
تا دل از قامت تو سیر شود بعـد برو
سال ها ساعت عمرم به تماشای تو رفت
دست بگذار پسر پیر شود بعـد برو
خسته ی اشکی اگرهست تو هم صبر نمای
این سفر اشک به زنجیـر شود بعد برو
جان مرغی که پر و بال تکیده است نگر
مرغ اگرزنده به تقـدیر شود بعد برو
محنت فـاصله ها ایل دلم را بشکست
خواب چون قابل تعبیـرشود بعد برو
هر که جـانی به در آرد به قصاصش ببرند
غم در این محکمـه تقصیر شود بعد برو
ماه در عقرب غم داس به خرمن نبـرند
صبر کن "زود" چه قـدردیرشود بعد برو
باورم نیست که افتـادی و افتاده شدم
عشق اگر کشته به شمشیر شود بعـد برو
صبر کن تا که ببینی قفـس سینه ی یار
هدف قبضه ی پنج تیـر شود بعد برو
با سلام عزیز همشهرری آلاه سنی بتون گون نر یار اولسون کی لطف الی یپ و آزربایجانین غیرتی و مسلمان سردار ر انینان آد آپاریب و یاد الیب سن بو جور شخصلر آزربایجانین ایفتیخاریدی نه کی پهلونین شاهنین وابستلری اینشا الله کی صاحب زمانین گولکسینده یا شیاسان
با سلام خدمت برادرانی که نام و یاد شهدا را وعطر شهادت را در جامعه ما می پراکنندو قابل توجه همه ما که بدانیم برای حفظ واعتلای پرچم اسلام چه هزینه ها شده وچه خونهای پاکی ریخته شده است وهمه مان در برابر این خونها مسئولیم.