دارالارشاد(شرشربولاغ)

نشود زمزمه خون شهیدان خاموش سوزعرفانی این نغمه زسازی دگر است

دارالارشاد(شرشربولاغ)

نشود زمزمه خون شهیدان خاموش سوزعرفانی این نغمه زسازی دگر است

متون دعایی

بسم الله الرحمن الرحیم

خوب دعا کردن هنر است و این هنر با تمام زیباییهایش در تخاطب معصومین با حضرت حق،جل و علا تجلی یافته است و هیچکس چون آنها با خدا زیبا حرف نزده است.ادب مخاطبه با خدا را باید از آنها یاد گرفت و شقی کسی است که این گنجینه را دراختیارش داشته باشد و آن را نگشاید.این سخنان چنان سفته شده که معنی غبطه لفظ را می خورد و لفظ قبطه معنی را و احس الشعر آن است که تتعشقه الاذان قبل ان تتعشقه الاذهاب !  طرفه سخن آنکه الفاظ زائتات المعانی باشد.

ذیلاً قطعه هایی از این گنجینه که می توان با آن در خلوتخانه ها در قنوت در سجده و ... اسرار دل را ه صاحب اسرار عرضه کرد تقدیم است :

 

1- اَللّهُمَ احمِلنی عَلی عَفوِکَ وَ لا تَحمِلنی عَلی عَدلِکَ یا کَریم.

خدایا مرا به عفو خودت حواله بده نه بر عدالتت ای خدای کریم.

2- اِلهی ظَلَمتُ نَفسی وَ تَجَرَّاتُ بِجَهلی وَ سَکَنتُ اِلی قَدیم اِحسانِکَ لی وَمَنِّکَ عَلَیَّ یارَبَّ .

خدایا بر خود ستم کردم و از سر جهل بر مخالفت با تو جرات پیدا کردم و با یاد آوری نیکی هایی که از قدیم بر من عطا نموده ای آرامش پیدا کردم.

3- اَحیِنی یا ربِّ سَیعداً وَ تَوَفَّنی شَهیداً.

خدایا مرا با سعادت زنده بدار و با شهادت بمیران.

4- اِلهی اَدعُوکَ کَما اَمَرتَ فَاَستَجِب لی کَما وَعَدتَ اِنَّکَ لا تُخلِفُ المیعاد .

خدا یا تو را می خوانم که دعوتم کردی، پس اجابت کن که وعده ام دادی، بدرستیکه خلف وعده تو را نسزد.

5- اَللّهُمَ اَجعَل نَفسی مُطمَئِنَّةً بِقَدَرکَ راضیةً بِقَضاکَ مُولَعَةً بِذِکرِکَ وَ دُعائِک

خدایا، مرا آن چنان قرار بده که از تقدیرات تو آرام و از حکم تو راضی و به یاد و نیایش تو حریص باشم.

6- اِلهی سَوِّمنی بِسیماءِ الایمانِ وَ اَختَمنی بِخَیرٍ وَ اجعَل عاقِبَةَ اَمری خَیراً.

خدایا با سیمای ایمان مرا نشاندار کن طومار زندگیم را با خیر مختوم بفرما و عاقبت کارم را با خیر به سرانجام برسان.

7- اَللّهُمَ اَجعَل قَلبی بارّا وَ رِزقی داراً وَ عَیشی قارّاً وَاجعَل لی عِندَ قَبرِ نَبیِّکَ مُستَقَراً وَ قَراراً .

خدایا قلبم را نیکو، روزیم را فراوان و زندگیم را توام با خوشحالی و سرور و ابتهاج و موفقیت قرار بده و برای من نزد قبر پیامبرت منزل و مأوی مرحمت فرما.

8- یا مَن یَرحَمُ مَن لایَرحَمُهُ العِبادَ وَ یا مَن یَقبُلُ مَن لا تَقبَلُهُُ البِلاد .

ای خدایی که دلش می سوزد حتی به کسی که هیچکس دل به او نمی سوزاند و ای خدایی که می پذیرد حتی کسی را که هیچ شهری او را نمی  پذیرد.

9- اِلهی لا تُوَدِّبنی بِعُقُوبَتِکَ وَ لا تَمکُربی فی حیلَتِک مِن اَینَ لِیَ الخَیرُ یا رَبِّ وَ لایُوجَدُ اِلّا مِن عِندِک .

خدایا از راه عقوبت مرا تأدیب مفرما و پشت پرده در عقوبتم چاره سازی منما، خدایا از کجا ممکن است به من خیری برسد، در حالیکه خیر جز از تو نیست.

10- اِلهی مَن لی غَیرُکَ اَسأَلُهُ کَشفَ ضُرّی وَ النَّظَرَ فی اَمری

خدا یا غیر از تو چه کسی را دارم که مشکلاتم را بر طرف و بر اصلاح امورم عنایت داشته باشد

11- اَلوَیلُ لی ثُمَّ الوَیِلُ لی اِن کانَتِ الجَحیمُ مَأوایی اَلوَیلُ لی اِن کانَ الحَمیمَ شَرابی.

بسیار هلاک شوم اگر جهنم مأوایم و حمیم جهنم نوشیدنیم باشد.

12- اِلهی قَد جُرتُ عَلی نَفسی فی النَّظَرِ لَها فَلَها الوَیلُ اِن لَم تَغفِرلَها.

خدایا در نگهداری و محافظت از خودم بر خودم ظلم کردم پس وای بر من اگر مرا نبخشی.

13- اَللّهُمَ نَوِّر ظاهِری بِطاعَتِکَ وَ باطِنی بِمَعرِفَتِک وَ قَلبی بِمَحَبَّتِک وَ رُوحی بِمُشاهِِدَتِک.

خدایا، ظاهرم را با طاعت خود و اندرونم را با معرفت خود و قلبم را با محبت خود و روحم را با مشاهده خود نورانی بفرما.

14- اِلهی، اَعوذُ بِکَ مِنَ العَدیلَةِ عِندَ المَوت.

خدایا به تو پناه می برم که هنگام مرگ از حق عدول کنم

15- اَللّهُمَ اَغنِنی بِحَلالِکَ عَن حَرامِکَ وَ بِفَضلِکَ عَمَّن سِواکَ.

خدایا با حلال خود مرا از حرام و با فضل خود از غیر خودت بی نیازم کن.

16- اَللّهُمَ لَکَ العُتبی حَتّی تَرضی یا اَکرَمَ مَنِ اعتَذَرَ اِلَیهِ المُسیئُونَ

خدایا عذر به درگاهت آورده ام. بحدی که راضی شوی ای کریم ترین کسی که اهل خطا به درگاهش عذر خواهی می کنند.

17- اِلهی مَن اَنَا حَتّی تَغضَبَ عَلیَّ اِلهی ما اَنا حَتّی تَغضَبَ عَلیَّ وَ ما اَنا یا سَیِّدی وَ ما خَطَری .

خدایا من چه کسی هستم که بر من خشمگین شوی، خدایا من چه هستم که بر من غضب نمایی، خدایا اگر آتش باشم کجا را می سوازنم.

18- اِلهی کُنتُ بِئسَ العَبدَ وَ اَنتَ نِعمَ الرَّبِّ.

خدایا، چه بد بنده ای هستم برای تو و تو چه زیبا پروردگاری برای من!

19- اِلهی قَبُحَ الذَّنبُ مِن عَبدِکَ فَلیَحسُنِ العَفوِ مِن عِندِک.

خدایا زشتی گناه ازبنده ات صادرشده، پس با زیبایی عفوت این لکه را پاک کن.

20- اُناجیکَ یا مَوجوداً فی کلِّ مَکانَ لَعَلَّکَ تَسمَعُ نِدائی فَقَد عَظُمَ جُرمی و قَلَّ حَیائی.

با تو که در هر مکانی حاضر هستی نجوی می کنم شاید ندای مرا بشنوی، پس به تحقیق که جرمم بزرگ و حیایم اندک است.

21- اَللّهُمَ انقُلنی مِن ذِکری اِلی ذِکرِکَ وَ لا تَترُک بَینی وَ بَینَ مَلَکُوتِ عِزِّکَ باباً اِلّا فَتَحتَه وَ لا حِجاباً مِن حُجُبِ الغَفلَةِ الا هَتَکتَه حَتّی تُقیم رُوحی بَینَ ضِیاءِ عَرشِک.

خدایا مرا از مقام «ذکر بنده» به مقام«ذکر پروردگار» منتقل کن و تمام درهای حقیقت عزت خودت را بر من بگشا و تمام حجاب های غفلت را از میان بردار تا آنکه روح مرا در برابر نورانیت عرش خودت قرار بدهی.

22- اِلهی اَعِنّی بِالبُکاءِ عَلی نَفسی فَقَد اَفنَیتُ بِالتَّسویفِ وَ الآمالِ عُمری وَ قَد نَزَلتُ مَنزِلَةَ الآیِسینِ مِن خَیری.

خدایا کمکم کن تا بر خود بگریم، چرا که تمام عمر خود را با امروز و فردا کردن و با آروزهای طولانی تباه ساخته ام به حدی که به منزله ی کسانیکه از خیر خودشان مأیوس هستند، در آمده ام.

23- اِلهی اِلَیکَ اَشکُو قَلباً قاسیاً مَعَ الوَسواسِ مُتَقَلِّبا وَ بِالرَّینِ وَ الطَّبعِ مُتَلَبِّساً وَ عَیناً عَنِ البُکاءِ مِن خَوفِکَ جامِدةً وَ اِلَی ما یَسُرّها طامِحَةً

خدایا به درگاه تو شکایت دارم از قلبی که او را قساوت و سنگدلی فراگرفته، قلبی که با وسواس زیر و رو می شود و از زنگار لباس می پوشد، به تو شکایت می آورم از چشمی که هیچ اشکی در برابر خوف تو ندارد، در حالیکه دنبال هر آنچه که از آن خوشش می آید حریصانه راه می افتد.

24- اَللّهُمَ لا تَنزِع عَنّی صالِحَ مَا آتَیتَنی اَبَداً اَللّهُمَ لا تَکِلنی اِلی نَفسی طَرفَةَ عَینِ اَبَداً اَللّهُمَ لا تُشمِت بی عَدُواً اَو حاسِداً اَبَداً اَللّهُمَ لا تَرُدَّنی فی سوءٍ اِستَنقَذتنی مِنه اَبَداً.

خدایا، هیچ وقت نعمت های شایسته ای که بر من دادی از من سلب مفرما، خدایا هیچ وقت حتی یک چشم به هم زدن مرا به خودم وامگذار، خدایا هیچ وقت زمینه شماتت دشمن یا حسود را بر من مهیا مفرما. خدایا هیچ وقت مرا به بدبختیی که از آن نجات دادی، بر نگردان.

25- اِلهی عُبَیدُک بِفِنائِکَ اِلهی سائِلُکَ بِفِنائِکَ اِلهی فَقیرُکَ بِفِنائِکَ اِلهی مِسکینُکَ بِفِنائِکَ.

خدایا کمترین بنده ات به درگاهت آمده است، خدایا سائلت به درگاهت آمده است خدایا فقیرت به درگاهت آمده است، خدایا مسکین تو به درگاهت آمده است.

26- اِلهی بِئسَ المَطّیةُُ الَّتی امتَطَت نَفسی مِن هَواها فَواهاِلها لِما سَوَّلتَ لَها ظُنُونُها وَ مُناها وَ تَبّاً لَها لِجُراَتِها عَلی سَیِّدِها وَ مَولاها.

خدایا، عجب مرکب ناجوری را نفس من از هوی وهوس خود به سواری گرفته است، پس عجب نفسی است این نفس که گمانها و آرزوهای خود را برای خودش تزیین داده و مرگ باد بر این نفس که بر آقا و مولای خود جرأت پیدا کرده است.

27- اِلهی عَبدُکَ بِبابِک اَقامَته الخَصاصَهُ بَینَ یَدَیکَ یَقرَعُ بابَ اِحسانِکَ بِدُعائِه.

خدایا بنده تو پشت درت ایستاده و نیاز او را به این مقام رسانده که در برابرت ذلیلانه بایستد، حال با دعای خود در رحمت تو را می کوبد.

28- اِلهی عادَتُکَ الاِحسانُ اِلَی المُسیئین وَ سَبیلُکَ الاِبقاءُ عَلَی المُعتَدینُ.

خدایا عادت تو احسان به خلافکاران و روش تو نگه داشتن تجاوزگران در کنار سفره رحمتت است.

29- اَللّهُمَ اجعَلنی مِن اَحسَنِ عَبیدِکَ نَصیباً عِندَکَ وَ اَقرَبِهِم مَنزِلَهً مِنکَ وَ اَخَصِّهِم زُلفَهً لَدَیکَ فَاِنَّهُ لایُنالُ اِلّا بِفَضلِکَ.

خدایا مرا از آن قسم بندگانت قرار بده که جایزه آنها زیباترین جایزه هاست و نزدیک ترین منزلت و موقعیت را در نزد تو دارند و تقرب ویژه نزد تو یافته اند. بدرستیکه این مقام جز با فضل تو دست یافتنی نیست.

30- اَلّلهُمَ اجعَل نَفسی اَوَّلَ کَریمَةٍ تَنتَزِعُها مِن کَرائِمی وَ اَوَّلَ وَدیعَةٍ تَرتَجِعُها مِن وَدائِعِ نِعَمِکَ عِندی

خدایا در میان نعمت ها و امانت های ارزشمندی که به من دادی هر گاه قصد گرفتن آنها را داشته باشی ، اول جان مرا بگیر ( یعنی مرا ناقص العضو قرار مده)

31- اَلّلهُم اَنتَ الَّسلامُ وَ مِنکَ الَّسلامُ وَ اِلَیکَ یَعودُ السَّلامُ وَ دارُکَ دارُالسلامِ حَیِّنا رَبَنا مِنکَ بِالسَّلامِ

خدایا تو سلامتی مطلق هستی ، و سلامتی مطلق از توست و هر کجا مظهر سلامتیست ریشه اش به تو بر می گردد و بساطی که به آن دعوت کرده ای بساط سلامتیست . خدایا با عنایت خود زندگی مرا با سلامتی مطلق مقرون بدار .

32- اَلّلهُم خُذ لِنَفسِکَ مِن نَفسی ما یُخلِصُها وَ اَبقِ لِنَفسی مِن نَفسی ما یُصلِحُها فَاِنَّ نَفسی هالِکَةٌ او تَعصِمُها

خدایا از جان من برای خود سهمی بستان که با آن مرا خالص کنی و برای خودم سهمی قرار بده که با آن خود را اصلاح کنم.پس بدرستیکه جانم در معرض هلاکت است مگر آنکه تو آن را حفظ نمایی

روایت شده است که حضرت یعقوب بعد از آنکه دو فرزند و دو چشمش را از دست داد به خداوند عرض کرد یا حسن الصحبه یا کریم المعونه یا خیر اله ایتنی بروح منک و فرج من عندک ، جبرئیل نازل شد و گفت آیا یاد ندهم به تو دعایی که با آن دو فرزند و دو چشم خود را باز یابی ؟ گفت چرا ، گفت این دعا را بخوان ، وقتی دعا را خواند هنوز آفتاب صبح طلوع نکرده بود که پیراهن یوسف از راه رسید . آن دعا این است :

 

33- یا مَن لَم یَعلَم اَحَدُ  کَیفَ اِلّا هُوَ یا مَن سَدَّ  الهَواءِ وَ کَبِسَ الاَرضِ عَلَی الماءِ وَاختارَ لِنَفسِه اِحسَنَ الاَسماءِ ایتنی بِروحِ مِنکَ وَ فَرَجٍ مِن عِندِک

ای خدایی که جز او از ذات او خبر ندارد ، ای خداییکه هوا را مسدود و محاط کرده است ، ای خداییکه زمین را بر آب داخل کرده است و بهترین نامها را بر خود انتخاب کرده است ، از جانب خودت راحتی و فرج و خلاصی به من مرحمت بفرما

منبع: مناجات های دکتر سید حسن عاملی

امام جمعه محبوب اردبیل نماینده مقام معظم رهبری در استان

روزهای محرم

شیعیان در بزرگداشت شهدای کربلا، هر روز از دهه اول ماه محرم را مختص به یکی از بزرگان این نهضت جاویدان می دانند.
روز اول محرم : مسلم ابن عقیل علیه السلام

روز دوم محرم : ورود کاروان به کربلا ( ورودیه )

روز سوم محرم : حضرت رقیه علیها السلام

روز چهارم محرم : حضرت حر و اصحاب علیهم السلام - طفلان زینب علیهما السلام

روز پنجم محرم : اصحاب  و عبدالله ابن الحسن علیهم السلام

روز ششم محرم : حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام

روز هفتم محرم : روضه عطش و علی اصغر علیه السلام

روز هشتم محرم : حضرت علی اکبر علیه السلام

روز نهم محرم : روز تاسوعا - حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

روز دهم محرم : روز عاشورا - حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام - حضرت زینب علیها السلام و شام غریبان

روز یازدهم محرم : حرکت کاروان از کربلا

روز دوازدهم محرم : ورود کاروان به کوفه

برداشت عرفانی از عاشورا

ـ عشق درونی بشر به کمال مطلق و مایه های عمیق عرفانی در قرآن و سنت معصومین موجب گردید تا در دنیای اسلام به قلمرو معرفت خدا و اسماء و صفات او و راههای وصول به حضرت حق که حقیقت علم و عرفان است توجه خاصی مبذول شود. از همین روی به تدریج این گرایشها از قلمرو فردی خارج شده و ماهیت فرقه ای و مسلکی به خود گرفت و در حوزه تمدن و تاریخ فرهنگ اسلامی نهاد علم عرفان و دانش تصوف (در کنار سایر نهادهایی چون فقه، کلام و فلسفه) به وجود آمد...

از مطالعه سلسله عرفا بدست می آید که از قرن دوم تا پایان قرن نهم چهار فرقه مهم وجود داشته است: ملامتیه، قادریه، نقشنبدیه و مولویه که هر یک ویژگیهای خاصی دارند. استاد مطهری فرقة‌ پنجمی بر فرقه های یاد شده می افزاید که از سلسله های مشهور نیستند آنان بی نام و نشان هستند که به وحدت عرفان، برهان و قرآن (ملاصدرا و پیروانش) و اصالت وحی و سنت معصومین (ع) تاکید می ورزند (مرحوم آخوند ملا حسینقلی درگزینی و شاگردان آن بزرگ چون میرزا جواد ملکی تبریزی....)   (1)

 ـ یکی از بهترین برداشت های عرفانی که می تواند زبان حال گویای همة برداشت های عرفانی از واقعه عاشورا باشد،‌شعری است از مولوی که در دفتر ششم مثنوی آمده است. در این شعر به خوبی مشخص است که عارفان پس از طی مراحل دینداری و رسیدن به عالی ترین مرحله آن باید خود را برای فناء فی الله آماده کنند. و چنین روزی بر ایشان روز عید و شادی است چرا که توانسته اند روح خود را از عالم طبیعت خارج کنند و به مقام لقاء الهی نایل آیند. کسانی که به چنین شناختی از واقعه عاشورا نرسند از منظر عارفان یکی از عالی ترین آموزه های دینی را دریافت نکرده اند و پیام این واقعه را نشنیده اند.......

 روز عاشورا همه اهل حلب                         باب انطاکیه اندر تا به شب

گرد آید مرد و زن جمعی عظیم                     ماتم آن خاندان دارد مقیم

ناله و نوحه کنند اندر بکاء                          شیعه عاشورا، برای کربلا

بشمرند آن ظلمها و امتحان                         کز یزید و شمر دید آن خاندان

نعره هاشان می رود در ویل و وشت            پر همی گردد همه صحرا و دشت

یک غریبی شاعری از ره رسید                    روز عاشورا و آن افغان شنید

شهر را بگذاشت و آن سو رای کرد             قصه جست و جوی آن هیهات کرد

این رئیس زفت باشد که بمرد؟                 این چنین مجمع نباشد کار خرد

نام او القاب او شرحم دهید                       که غریبم من شما اهل ده اید

چیست نام و پیشه و اوصاف او؟              تا بگویم مرثیه زالطاف او

مرثیه سازم، که مرد شاعرم                     تا از اینجا برگ و لا لنگی برم

آن یکی گفتش که: هی دیوانه ای؟            تو نه ای شیعه، عدّو خانه ای

روز عاشورا، نمی دانی که هست              ماتم جانی که از قرنی به است؟

پیش مومن کی بود این غصه خوار؟          قدر عشق گوش عشق گوشوار؟

پیش مومن ماتم آن پاک روح                 شهره تر باشد زصد طوفان نوح

 گفت: آری لیک کو دور یزید؟            کی بده ست این غم؟ چه دیر اینجا رسید؟

چشم کوران آن خسارت را بدید             گوش کرّ ان آن حکایت را شنید

خفته بود ستید تااکنون شما؟               که کنون جامه دریدیت از عزا

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان!       زآن که بد مرگی است این خواب گران

روح سلطانی ز زندانی بجست            جامه چه درانیم؟‌و چون خاییم دست؟

چون که ایشان خسرو دین بوده اند           وقت شادی شد چو بشکستند بند

سوی شادروان دولت تاختند                   کنده و زنجیر را انداختند

روز ملک است و گش شاهنشهی            گر تو یک ذره از ایشان آگهی

ورنه ای آگه، برو بر خود گری            زآن که در انکار نقل و محشری

بر دل و دین خرا بت نوحه کن              که نمی بینید جز این خاک کهن

ورهمی بیند چرا نبود دلیر                 پشت دار و جان سپار و چشم سیر؟

در رخت کو از می دین فرخی؟           گر بدیدی بحر، کوکف سخی؟

آن کو جو دید آب را نکند دریغ           خاصه آن کو دید آن دریا و میغ (2)

 

علت شکل گیری نگاه معنوی و عارفانه به دین (واقعه عاشورا)

1-  تفکیک حکومت و ولایت در دو دهه نخست پس از رحلت پیامبر اسلام (ص)

2-  قرارگیری مفهوم امامت درحوزه کلام اسلامی و خارج شدن آن از حوزه عملی مومنان (فقه)

3-  غیر سیاسی کردن مفهوم امامت توسط شیعیان غالی

4-  قرارگیری امامان شیعه به عنوان اقطاب و اولیاء در اندیشه صوفیان شیعی (از قرن ششم به بعد)

5-  غلبه کلام اشعری دراندیشه عارفان مسلمان

6-  مفهوم «فلسفه شهادت» و آگاهی پیشین امام از حوادث آینده

.......

نتایج رویکرد عارفانه به دین (واقعه عاشورا)

1-  بی توجهی به کرامت ذاتی انسان (عناصری چون ملامتیگری و پشمنیه پوشی . ....)

2-  کم رنگ کردن تکالیف و توجه بیشتر به درون

3-  فقدان روح حماسی و اجتماعی در عرفان مصطلح اسلامی

4-  تبدیل فرهنگ حقیقی به فرهنگ مجازی

5-  تلاش برای آزادی درونی و عدم توجه به آزادی بیرونی

6-  تخفیف عقل و تلاشهای آن و رواج روح تسلیم بواسطه غلبه کلام اشعری دراندیشه عارفان مسلمان

7-  خالص نبودن دریافت های عارفانه بواسطه تاثیر ادیان و مکاتب دیگر در آموزه های عرفان اسلامی

1-(مجموعه مقالات/ ص 57)

2-(مثنوی معنوی دفتر ششم/ ابیات 782 الی 810)

فلسفه سیاه پوشی در ایام عزاداری چیست؟

پرسش : فلسفه سیاه پوشی در ایام عزاداری چیست؟

 

رنگ سیاه از جهات گوناگون, آثار و خواص مختلف دارد و به اعتبار هر یک از این

 

خواص در موردیامواردی خاص فرد یا گروهی مخصوص برای منظور ویژه خویش

 

از آن بهره می گیرند.رنگ سیاه از جهتی رنگ پوشش است یعنی رنگ تیره,سبب

 

 استتار و اختفا می گردد وگاه برای چنین امری به کار گرفته می شود.

 

رنگ سیاه از جهت دیگر, رنگ هیبت و تشخص است و از این رو, لباس رسمی

 

 شخصیتها,نوعاً سیاه یاسرمه ای سیر است و در نقلهای تاریخی,موارد فراوانی

 

 را میتوان یافت که برای نشان دادن هیبت و تشخص فرد,گروه,حکومت یا مسئله

 

ای از این رنگ استفاده میشده است.یکی دیگر از خواص وآثار رنگ سیاه,آن

 

است که این رنگ به صورت طبیعی رنگی حزن آور و دلگیر است و مناسب عزا و

 

 ماتم.از این رو بسیاری از مردم جهان از این رنگ برای اظهار غم و اندوه از مرگ

 

 دوستان و عزیزان استفاده می کنند.

 

اما باید توجه داشت که انتخاب رنگ سیاه در ایام سوگواری علاوه بر نکته فوق

 

(علت منطقی) علتی عاطفی هم دارند و آن عبارت است از این حقیقت که کسی

 

که در ماتم عزیزان خویش, جامه ی سیاه می پوشد و در و دیوار را سیاهپوش می

 

 کند, بااین عمل می خواهد بگوید و بفهماند که : « تو مایه ی روشنی چشم من و

 

 در حکم فروغ دیدگان من بودی و دفن پیکر تو در دل خاک بسان افول ماه و خورشید

 

 در چاه مغرب, سینه حیات و زندگی را در چشمم تیره و تار ساخته و زمین و زمان

 

را در سیاهی و ظلمت فرو برد.

 

 چنان که حضرت زهرا در روز هشتم رحلت پیامبر, بر سر قبر آن حضرت رفت و

 

فریاد برآورد:

 

« ای پدر تو رفتی و با رفتن تو , دنیا روشنی های خویش را از ما برگرفت و نعمت

 

 و خوشی اش را از ما دریغ کرد. جهان به حسن و جمال تو روشن و درخشان بود.

 

 اکنون با رفتن تو , روز روشن آن سیاه گشته و تر و خشکش حکایت از شب های

 

 بس تاریک دارد... و حزن و اندوه,همواره, ملازم ما است...» بنابراین سیاه پوشی 

 

به دلیل رمز و رازی که در این رنگ نهفته است, به عنوان یک رسم طبیعی و سنت

 

 منطقی نشان حزن و اندوه دارد و پیروان اهل بیت در ایام عزاداری , لباس سیاه

 

بر تن می کنند. زیرا لباس سیاه نشانه ی عشق و دوستی به ساحت آنان , اعلام

 

جانبداری از سرور آزادگان در جبهه ستیز حق و باطل و اظهار تیره شدن افاق حیات

 

 معنوی است.

 

لباس مشکین در عزاداری امامان نور , جسمی تیره ولی جانی روشن دارد. در

 

ظاهر سیاه است ولی در باطن سفید . 

 

پرسش 2:
 
آیا سیاه پوشی در میان ملل دیگر رایج است؟ آیا سیاه پوشی از سوی اعراب پس 
 
از اسلام به ایران منتقل شده است و درتمدن ایران چنین چیزی نبوده است؟
 
الف) سیاه پوشی سنت منطقی بشر, در طول تاریخ بوده است. از ایران
 
 باستان گرفته تا یونان و اعراب جاهلیت.
 
ب) سیاه پوشی از اعراب به ایران منتقل نشده, بلکه از دیرباز این
 
عملی و ظاهری در فرهنگ و تمدن ملت ایران ریشه داشته است. توجه به نکات
 
 زیر این دو مسئله را روشن می کند.

 

 1- سابقه سیاه پوشی 

 

شواهد فراوان تاریخی وادبی , بیانگر این حقیقت است که بسیاری از ملل و

 

اقوام جهان از دیرباز,در ایام عزا,سیاه می پوشیده اند. به دلیل مجال اندک فقط

 

به چند مورد اشاره می کنیم:

 

الف) ایران باستان: شواهد فراوان در متون کهن ایران, سیاه پوشی رانشان ماتم

 

و اندوه  فراوان قلمداد کرده است. و این سیاه پوشی تا هم اکنون در ایران رایج

 

است.

 

ب) یونان باستان: در اساطیر یونان باستان آمده است: زمانی که تیتس از قتل

 

پاتروکلوس به دست هکتور شدیداً اندوهگین شده به نشانه عزا, سیاه ترین

 

جامه هایش را پوشید.

 

این نشانه آن است که سابقه سیاه پوشی در یونان به عصر هومر باز می گردد.

 

ج)اعراب: تاریخ و اشعار, لغت و سیره نشان می دهد اعراب, از مصر و شامات

 

 گرفته تا عراق و حجاز – رنگ سیاه را رنگ عزا شناخته اند.

 

- زمخشری (ادیب و مفسر قرن ششم) می نویسد: یکی از ادیبان گوید:راهبی

 

 سیاه پوش را دیدم و بدو گفتم: چرا سیاه پوشیده ای ؟ گفت : عرب زمانی که

 

 کسی از آنها می میرد, چه می پوشد؟ گفتم سیاه می پوشد. گفت من هم

 

 در عزای گناهانم  سیاه پوشیده ام.

 

- در عصر پیامبر, پس از پایان جنگ بدر,  که هفتاد تن از مشرکان و قریش به

 

دست مسلمین به خاک هلاکت افتادند. زنان مکه در سوگ کشتگان خویش, جامه

 

 سیاه پوشیدند.

 

 2- سیاه پوشی در میان اهل بیت

 

گزارش های مستند بیانگر این حقیقت است که پیامبر اکرم و ائمه اطهار نیز مهر

 

بر این سنت منطقی و رسم طبیعی گذاشته و خود در مقام عملی در عزای

 

عزیزان خویش سیاه پوشیده اند.

 

 - به رویت ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه , امام حسن(ع) در سوگ

 

امیرالمومنین لباس سیاه پوشیدند.

 

- روایتی از امام باقر(ع):زمانی که امام حسین (ع) به شهادت رسید, زبان بنی

 

هاشم لباس های تیره و سیاه و جامه های خشن مویین پوشیدند و از سرما و

 

گرما شکایت نمی کردند. پدرم علی بن حسین به علت اشتغال آنان به مراسم

 

عزاداری, برای شان غذا درست می کرد.

 

3- فلسفه سیاه پوشی عباسیان

 عباسیان که در طول قیام , داعیه خون خواهی شهیدان اهل بیت را داشته

اند. زمانیکه به قدرت رسیدند دولت خود را دولت آل محمد نامیدند و ادامه خلافت

علی بن ابی طالب قلمداد کردند.

 

لباس سیاه را در تداوم سیاه پوشی ماتم و اندوه فقدان عزت پیامبر ومصایبی

 

که بر اهل بیت رفته بود. انتخاب کردند. نه آنکه آنان سیاه پوشی را در ایران و

 

بلاد اسلامی , پایه گذاری کنند.

 

زیرا سیاه پوشی در عزای از دست رفتگان, منش طبیعی و رایج بود. خصوصاً

 

سیاه پوشی در عزای شهیدان اهل بیت.

 

بنی عباس به بهانه خون خواهی شهیدان مظلوم کربلا, پرچم سیاه و سیاه

 

پوشی را به عنوان ابراز و اعلام عزای شهیدان اهل بیت برگزیدند و با این ترفند,

 

دوستان اهل بیت را به دور خود جمع کردند. بنا به گفته های بالا, هیچ اعتراضی

 

 بر سیاه پوشی در عزای اهل بیت و شهدای کربلا وارد نیست و یک کار طبیعی

 

و معقول است.

برداشت عاطفی از عاشورا

 یکی از جنبه های حادثه کربلا بعد عاطفی است می دانیم که کربلا به دلیل وضعیت خاص خود در به شهادت رسیدن بیش از شانزده تن از خاندان رسالت و نیز کیفیت خونبار آن زخمی عمیق و پردامنه بر قلب جامعه شیعه ایجاد کرد. حادثه از هر جهت جدی و قابل ملاحظه بود. اثر عاطفی آن بلافاصله در شیعه پدیدار شد توابین نخستین گروهی بودند که تحت تاثیر این قضیه قرار گرفتند و از آنجا که خود را مقصر می دیدند بدون آن که اندیشه سیاسی روشنی داشته باشند خود را در معرض شهادت قرار دادند. می دانیم که آنان قبل از رفتن به سوی شام از کوفه بر سر مزار امام حسین (ع) آمدند و طی چند روز به گریه و زاری پرداختند .....

با نگاهی به آنچه در احادیث امامان (ع) درباره اقامه عزا و زیارت مرقد امام حسین (ع) وارد شده می توان دریافت که به سرعت بعد عاطفی کربلا جای خود را در جامعه شیعه بازکرد. و حتی گروههایی از سنیان را نیز به خود جذب کرد و به مرور عزاداری سالانه آغاز شد. ادبیات شیعی نیز تحت تاثیر این قضیه و سایر رخدادهای خونینی که برای شیعیان پیش آمد ... ادبیاتی مبتنی بر «مرثیه» شد. حجم عظیم کتابهای نوشته شده در این رابطه با عنوان مقاتل از ابتدا با کتاب «مقتل الحسین» نوشته لوط بن یحیی ازدی (متوفای 157 قمری) تا کتاب «نفس المهوم فی مصیبته سیدنا الحسین المظلوم» نوشته مرحوم حاج شیخ عباس قمی محدث بزرگ معاصر نشان از صحت این مدعا است.  (1)

 از آن پس نام  امام حسین (ع) با گریه بود و عاشورا مهمترین حادیه غمگینانه در تاریخ بشمار می آمد گریه برای امام ثوابی بی اندازه و رفتن به زیارت مرقد امام حسین (ع) پاداشی فزون از حد داشت این بعد عاطفی کم کم توسعه یافت و ایام وَفَیات سایر امامان نیز به عنوان ایام عزا مطرح شد.  (2)

علت شکل گیری نگاه عاطفی به دین (واقعه عاشورا)

ـ گسترش تبلیغات ضد دینی از زمان حکومت بنی امیه و تخریب پیشوایان دینی در اذهان مردم (تخریب شخصیت امیرمومنان (ع) توسط معاویه و نیز معرفی امام حسین (ع) به عنوان یک فرد مهاجم و طاغی در زمان یزید)

ـ جعل اخبار و روایات از زبان پیامبر (ص) مبنی بر قرار دادن عید در روز عاشورا.

ـ تاکید پیشوایان دینی در اقامه مجالس عزاداری و دعا و زیارت بخاطر عدم وجود راه دیگری برای ترویج و احیاء دین.

 

نتایج این رویکرد

1-  بستر سازی اجتماعی با تظاهرات بیرونی از طریق مجالس عزاداری برای استحکام مبانی عقیدتی و مذهبی

2-  ایجاد وحدت بیرونی اجتماعی

3-  بسط مفهوم تبری در جامعة دینی بخاطر نشر مفهوم لعن ظالمین در نهضت عاشورا

4-  نقش محوری امام حسین (ع) باعث هویت بخشیدن به مفهوم زندگی مومنان شد.

5-  تاکید بر آداب دینی در ایام محرم از طریق دعوت به توبه، دعا، زیارت، امر به معروف و نهی از منکر، تلاوت قرآن، انفاق و....

6-  شکل گیری روح انقلابی و قیام بر علیه ظالمان زمان

7-  پرورش هزاران شاعر،‌ادیب، مورخ و محدث

8-  ایجاد بنگاههای خیریه و اطعام به فقیران و کمک به بلاد اسلامی

9-  تشکیل و گسترش مجالس تعزیه و شبیه خوانی و هنر مذهبی

       ......

 

 1- (مجموعه مقالات/ ص 203)

2- (مجموعه مقالات/ ص84)

3-(مجموعه مقالات/ مقتل نگاری در تاریخ/ محمود یزدی مطلق/ ص 103/ ج 3)